دوست داشتنِ چیزی که مناسبتان نیست، یک مرحلۀ کاملا طبیعی از ترککردن آن چیز است. یعنی اول هنوز دوستش دارید… (سیگار جلوی تراس، کنار دریا، زیر باران برایتان زیباست؛ دوستش دارید…)
به خودتان یادآوری کنید: ضررهای سیگار یک طرف… و این که شما از خودتان بدتان بیاید هم یک عارضۀ جانبی مضاعف است. یعنی حالا دو مدل زیان داریم! پس تسلیم این صحنهآرایی خطرناک نشو و بازی نخور! شمایی که سیگار را دوست دارید… و در عینِ حال، تلاش میکنید سلامتتر باشید… حتا صبحِ روز تعطیل در فضای پارکِ نزدیک خانهتان میدوید… یا تلاش میکنید زیباتر باشید… به ظاهرتان و پوستتان توجه دارید… این اهداف هرچهقدر شفافتر، ملموستر و عمیقتر بشوند، به زودی و آرامآرام علایقتان را هم تغییر میدهند… و واکنشهایتان را نسبت به چیزهایی که سابق دوست داشتید و چیزهایی که بهتازگی دوست دارید…
علایق شما، تابع اهدافِ شما هستند؛ اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدتی که برای خود تعریف میکنید و با بازتعریف، برایتان درونی میشوند.
فوتبالیستی که عاشق گلزنیست، نوازندهای که عاشق نتهای موسیقیست و پزشکی که عاشق درمانگری است… آنها عاشق چیزهایی هستند که به اهدافشان کمک میکند؛ چیزهایی که حالِ خودشان و دیگران را خوبتر میکند… تکرار میکنم: «علایق شما، تابع اهداف شما هستند.»
از خودتان بپرسید: چه اهدافی در ناخودآگاهم پنهان شده است که هنوز سیگار را دوست دارم…
شما با قابلیتهای انسانیتان، پتانسیل تغییرات مثبت زیادی را دارید. قطعا با تغییراتی کوچک در جهت حرکتتان، آمادۀ بهترینها میشوید.