“ژان لاکان” فیلسوف فرانسوی اصطلاحی تحت عنوان «بخیه خوردن» دارد.
او میگوید وقتی در دل قضیهای بروی، کلا نظر مستقلت را راجع به آن قضیه از دست میدهی؛ چون در آن غرق و جزئی از همان شدهای.
مثلا اگر در حال دیدن فیلم، خودت را جای شخصیتهای آن فیلم بگذاری، با وجود این همذاتپنداری، دیگر نمیتوانی نگاه تحلیلی به فیلم داشته باشی. حتا نقاط مثبت و منفی فیلم را بهخوبی متوجه نمیشوی، چون با آن یکی شدی!
قضیه مواد دخانی (سیگار، قلیان و…) هم همین است. مثلا تا وقتی مشغول سیگار کشیدن باشید، چنان با فندک زدن و روشن کردن و پک زدن به سیگار بخیه میخورید که دیگر نظر مستقلتان را در مورد سیگار از دست میدهید.
دیگر هرچه بگویید، حرف شما نیست؛ حرف سیگار است که از زبان شما گفته میشود و دیگر بر اساس منفعتهای سیگار است که صحبت و ارزیابی و قضاوت میکنید.
در مورد قلیان “بخیهخوردن” از جهتی عمق بیشتری هم دارد؛ چرا که بهعنوان بهانه دورهمیها نیز به آن نگاه میشود و این، جریان را کمی پیچیدهتر میکند.
دقیقا به همین دلیل است که در دورههای ترک سیگار و سایر مواد دخانی، طی چند جلسه، مستقیما روی نگاه تحلیلی به دخانیات کار میکنیم؛ تا نگاه و دیدگاه شما که به ماده دخانی مورد نظرتان گره خورده است، استقلال پیدا کند و دیگر خودتان بشوید و سیگار و قلیان را آزادانه و بدون نوع نگاه وابسته، قضاوت کنید.
این خیلی اهمیت دارد که به چیزی که مشغولیم، بخیه نخوریم، تا ببینیم چه میکنیم و دقیقا دارد چه میگذرد…
برمیگردیم به یک جمله رایج: «تنها راه درک گناه، ترک گناه است …»